ترجمه مقاله

درشت کردن

لغت‌نامه دهخدا

درشت کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب )زبر کردن . خشن کردن . تخشین . (تاج المصادر بیهقی ) : اًثفان ؛ درشت کردن ِ کار دست را. (تاج المصادر بیهقی ). || کلان کردن . حجیم کردن . سطبرکردن . تغلیظ. (المصادر زوزنی ). || سخت کردن . اًعناف . تعنیف . || ناهموار کردن ، چون زمین را. توعیر. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): اًقضاض ؛ درشت کردن خوابگاه . (از منتهی الارب ).
- دل کسی را بر دیگری تباه و درشت کردن ؛ وی را نسبت به او بدبین کردن : آن کار بزرگ [ ولیعهدی ] با نام ما [ مسعود ] راست شد و پس از آن چون حاسدان و دشمنان دل او را بر ما تباه کردند و درشت تا ما را به مولتان فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82).
ترجمه مقاله