درناق
لغتنامه دهخدا
درناق . [ دِ ] (ترکی ، اِ) ناخن . اسم ترکی ظفر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اسم ترکی ظلف است . (فهرست مخزن الادویة). به معنی ناخن ، و این ترکی است . (آنندراج ) :
اسیر نکبت هجران شدم بدانگونه
که همچو پیل ز سرپنجه رویدم درناق .
اسیر نکبت هجران شدم بدانگونه
که همچو پیل ز سرپنجه رویدم درناق .
ملا فوقی (ازآنندراج ).