ترجمه مقاله

درنه

لغت‌نامه دهخدا

درنه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (اِ) دانه ای است املس و مدور که در میان برنج بهم رسد و به عربی اُرز خوانند. (لغت محلی شوشتر، خطی ). || تازیانه را گویند و آن چیزی است که از تارهای آهن یا از ریسمان و ابریشم تابیده ٔ چندلا بافند بمثابه ٔ گیسوان و بر آنها دسته نهند و گناهکاران را بدان زنند، و بعضی گویند مفرس دُرّة است . (لغت محلی شوشتر، خطی ). || درتداول گناباد خراسان ، هر چیز طناب مانند تابیده از قبیل شال کمر و یا پارچه ٔ تابیده ٔ دراز دیگری است که آنرا بجای تازیانه جوانان و کودکان در بازیها بکار میبرند، و درنه بازیی هست که نوعی از بازیهای اطفال وجوانان است ، و در شهرهای مرکزی «تُرنا» معروف است وشاید یکی از دو کلمه ، درنه ٔ فارسی و دره ٔ عربی ، مأخوذ از دیگری باشد. (یادداشت آقای پروین گنابادی ).
ترجمه مقاله