ترجمه مقاله

درنگ دادن

لغت‌نامه دهخدا

درنگ دادن . [ دِ رَ دَ ] (مص مرکب ) مهلت دادن . زمان دادن :
چوضحاکش آورد ناگه به چنگ
یکایک ندادش زمان درنگ .

فردوسی .


زمانه ندادش بر آن بر درنگ
به دریا بس ایمن مشو از نهنگ .

فردوسی .


زمانه زمانی ندادش درنگ
شد آن شاه هوشنگ با رای وهنگ .

فردوسی .


چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ .

فردوسی .


|| اقامت دادن . سکونت دادن . مسکن دادن . جا دادن :
بدین خانه امشب درنگم دهی
همه مردمی باشد و فرهی .

فردوسی .


ترجمه مقاله