ترجمه مقاله

درپیوستن

لغت‌نامه دهخدا

درپیوستن . [ دَ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص مرکب ) پیوستن . متصل شدن . ملحق شدن . (ناظم الاطباء). تلفق : لَوغ ؛ درپیوستن به کسی . (از منتهی الارب ). || وصل کردن . || چسبیدن . || متحد کردن . (ناظم الاطباء). || ادامه دادن .
- درپیوستن بکسی ؛ بیاری او آمدن . یار او شدن . ملحق شدن به او : و رستم بن قارن را چون دیالم در پیوستند... (تاریخ طبرستان ).
- درپیوستن جنگ (حرب ) ؛ درانداختن جنگ . درگرفتن آن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- || آغاز کردن به نبرد. اقدام به جنگ کردن . شروع کردن به پیکار. به جنگ پرداختن : جنگشان با هم درپیوستن ؛ با هم بجنگ درآویختن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : حصین حرب درپیوست و تا شب حرب کردند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). میان هر دو لشکر جنگ درپیوستند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 114).او حواشی حصار به مردان کار بیاراست و جنگ درپیوست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 343). جنگ و حرب درپیوستند و بر دیلم تیرباران کردند. (تاریخ قم ص 248).
- درپیوستن سخن یا حدیث یا مناظره ؛ آغاز کردن آن . در حدیث یا مناظره آمدن . سخن سرکردن : فی الجمله بنشستم و از هر دری سخن در پیوستم . (گلستان باب اول ). توانگر زاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه ای مناظره در پیوسته . (گلستان ). یکی در صورت درویشان نه بر صفت ایشان ، دیدم در محفلی نشسته و شنعتی در پیوسته . (گلستان ).
- درپیوستن فصل یا تاریخ ؛ منظم ساختن آن . مبوب کردن آن . تحریر کردن آن . نگاشتن آن . و بنده خواست که این فصول و تواریخ عرب و حضرت و... در پیوندد و بترتیب روزگار و احوال هرقرنی ایراد کند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 113).
- سخن یا حدیث درپیوستن ؛ شروع کردن سخن . به سخن آغاز کردن : در پس اسپ او جست و در فتراک او نشست وسخن درپیوست . (سندبادنامه ص 141). پس وزیر حدیث درپیوست و عنان سخن بدین کشید. (تاریخ قم ص 145).
ترجمه مقاله