ترجمه مقاله

دریابانیدن

لغت‌نامه دهخدا

دریابانیدن . [ دَرْ دَ ] (مص مرکب ) دریاباندن . (متعدی دریافتن ). به دریافتن داشتن . دریافت کنانیدن . (ناظم الاطباء). شناسانیدن . فهماندن . فهمانیدن . تفهیم . حالی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). اًدراء. (ترجمان القرآن جرجانی ). اًفقاه . افهام . (دهار). الحان . (مجمل اللغة). تفهیم . (المصادر زوزنی ) (دهار). تلقین . (دهار) : هرآینه در حطمه انداخته می شود و در وی معذب و معاقب گردد و چه دریاباند ترا. (از تفسیر بی نام مائه هفتم ، ملکی آقای عبدالعلی صدر الاشرافی ، در ترجمه ٔ کلمه ٔ «ماأدریک »).
ترجمه مقاله