ترجمه مقاله

دریای مغرب

لغت‌نامه دهخدا

دریای مغرب . [ دَرْ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) دریای مدیترانه . بحرالشام . بحرالروم : گاه گفتی که خاطر اسکندریه دارم که هواش خوش است و بازگفتی نه که دریای مغرب مشوش است . (گلستان سعدی ). بر دریای مغرب برفتی و قدمت تر نشدی . (گلستان سعدی ). شنیدم که دریای مغرب راه مصر پیش گرفته و خیال فرعونی در سر. (گلستان سعدی ). رجوع به بحرالمغرب و بحرالروم ذیل بحر و نیز به مدیترانه شود.
ترجمه مقاله