ترجمه مقاله

دزک

لغت‌نامه دهخدا

دزک . [ دَ زَ ] (اِ) دستار را گویند که مندیل و رومال است و بعضی دستارچه را گفته اند که دستمال و روپاک باشد. (برهان ). دستار و دستارچه . (انجمن آرا) (آنندراج ) :
ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری
لب را به سر دزک بکن پاک ز می .

رودکی .


رجوع به دُز به معنی آستین و یادداشت مرحوم دهخدا در باره ٔ این شعر رودکی در آنجا شود. || هر چیز پوشیده و پنهان . ولی وقتی در آخر کلمه درآید مانند حمام دزک ، و آن بردن عروس است به حمام قبل از شروع به جشن و سور و بعد از آن روزی که شب زفاف است در ظاهر برند و هر هفت کرده آرایند، و کلیددزک و آن کلیدی است که یک دندانه دارد برآن پنبه گذارند و یکی یکی دندانه های قوفه (هر چیز بر آمده ، و قوفه ٔ در قفلی است از چوب که بدان در محکم شود) را بالابرند و در را گشایند. (لغت محلی شوشتر - خطی ).
ترجمه مقاله