دستمال شدن
لغتنامه دهخدا
دستمال شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست مالیده شدن : که امروز الفاظ القاب دسمال شده است . (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 173).
- دستمال شده ؛ چیزی خشک شده که به مالش دست پوست آن بریزد چنانکه خوشه های گندم .
- دستمال شده ؛ چیزی خشک شده که به مالش دست پوست آن بریزد چنانکه خوشه های گندم .