ترجمه مقاله

دستگیری کردن

لغت‌نامه دهخدا

دستگیری کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعانت و مساعدت و معاضدت و یاری و مددکاری کردن :
بدان پرورانیدم این تار را
که تا دستگیری کند یار را.

فردوسی .


گه نعمت دهد نقصان پذیری
کند هنگام حیرت دستگیری .

نظامی .


نه گر دستگیری کنی خرمم
نه گر سر بری بر دل آید غمم .

سعدی .


مال بیکران داری و ما را مهمی است اگر برخی از آن دستگیری کنی چون ارتفاع برسد وفا کرده شود. (گلستان سعدی ). || در تداول عرفا، ارشاد کردن سالک و مرید.
ترجمه مقاله