دست ساییدن
لغتنامه دهخدا
دست ساییدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دست سائیدن . دست سودن . با دست لمس کردن . دست زدن . پرداختن :
به چیزی که بر ما نیاید شکست
بکوشید و با آن بسایید دست .
پاینده باد عمرت ، فرخنده باد روزت
تا با نبید و ساغر پیوسته دست سایی .
به چیزی که بر ما نیاید شکست
بکوشید و با آن بسایید دست .
فردوسی .
پاینده باد عمرت ، فرخنده باد روزت
تا با نبید و ساغر پیوسته دست سایی .
فرخی .