ترجمه مقاله

دست ورز

لغت‌نامه دهخدا

دست ورز. [ دَوَ ] (نف مرکب ) صنعتگر. صانع. آنکه با دست کار کند چون سفالگر و آهنگر و مسگر و کفشگر و درودگر. کارگری که با دست کار کند و چیزی سازد چون نجار. صاحب صنایع یدی . کار دستی کننده . صاحب صنعت دستی :
چهارم که خوانند اهنوخوشی
همان دست ورزان با سرکشی .

فردوسی .


ترجمه مقاله