ترجمه مقاله

دست گزیدن

لغت‌نامه دهخدا

دست گزیدن . [ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دست به دندان گزیدن . دریغ و افسوس خوردن . (از آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 160). اسف خوردن به نشانه ٔ پشیمانی . پشت دست گزیدن :
ازبس که دست می گزم و آه می کشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش .

خواجه ٔ شیراز (از آنندراج ).


- بر دست خود گزیدن ؛ دست به دندان گزیدن . اسف خوردن .دریغ خوردن :
این جهان بی وفا را برگزید و بد گزید
لاجرم بر دست خود از برگزیده ی ْ خود گزید.

ناصرخسرو.


رجوع به ترکیبات دست گزیدن و دست به دندان گزیدن ذیل دست شود.
ترجمه مقاله