ترجمه مقاله

دست خالی

لغت‌نامه دهخدا

دست خالی . [ دَ ] (ص مرکب ) تهی دست . دست تهی . صفرالید.
- دست خالی (به اضافه ) ؛بی بضاعت و مایه . و رجوع به دست تهی شود.
- دست خالی برگرداندن کسی را ؛ مأیوس و ناامید و بی حصول مقصود او را بازگرداندن .
- دست خالی برگشتن یا آمدن ؛ آمدن از سفر بی ره آورد و ارمغان .
- || بازآمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه ٔ مطلوب .
- دست خالی ماندن ؛ تهی و دور ماندن دست از... :
دست او خالی نخواهد ماند سالی هفتصد
پای او خالی نخواهد ماند ماهی صدهزار.

منوچهری .


ترجمه مقاله