دست نوردیدن
لغتنامه دهخدا
دست نوردیدن . [ دَ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) برزدن آستین . نوردیدن آستین جامه :
قبا بست و چابک نوردیددست
قبایش دریدند و دستش شکست .
رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 349 شود. || مهیا و آماده شدن در کاری .
قبا بست و چابک نوردیددست
قبایش دریدند و دستش شکست .
سعدی .
رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 349 شود. || مهیا و آماده شدن در کاری .