ترجمه مقاله

دست یازی

لغت‌نامه دهخدا

دست یازی . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل دست یازیدن . دست درازی . رجوع به دست یازیدن شود.
- دست یازی کردن ؛ دست درازی کردن :
برآن مه ترکتازی کرد نتوان
که بر مه دست یازی کرد نتوان .

نظامی


کس از بیم شه ترکتازی نکرد
بدان لعبتان دست یازی نکرد.

نظامی .


چو دستی که بر ما درازی کنی
به تاج کیان دست یازی کنی .

نظامی .


چو نام توام جان نوازی کند
به من دیو کی دست یازی کند.

نظامی .


بر رهش عشق ترکتازی کرد
فتنه با عقل دست یازی کرد.

نظامی .


|| حرص . طمع. و رجوع به یازی در ردیف خود شود.
ترجمه مقاله