ترجمه مقاله

دشت

لغت‌نامه دهخدا

دشت . [ دَ ] (اِ) دستلاف . (فرهنگ فارسی معین ). دشن . || پیش مزد. (فرهنگ فارسی معین ). سفته . ربون . (یادداشت مؤلف ). || در تداول عامیانه ، فروش اول هر کاسب . (فرهنگ فارسی معین ). نقد نخست که فروشنده از مشتری ستاند در اول روز یا اول شب یا اول هفته یا ماه یا سال ، و با کردن صرف شود. دریافت نقدی در اول روز یا شب یا هفته یا ماه یا سال ، و آنرا در قدیم دخش می گفته اند. اول پولی که دکاندار را و جز او را رسد در بامداد یا بشب پس از افروختن چراغ و یا اول هفته یا اول ماه یا اول سال . گشاد. میلاویه . (یادداشت مرحوم دهخدا). سودای اول به نقد مثل اول ِ دشت که در عرف هند آنرا بوهنی گویند. (آنندراج ). و رجوع به دشت کردن شود :
در محبت نسیه دل بردن فراوانست و بس
هست اگر دشتی دراین سودا بیابان است و بس .

تأثیر (از آنندراج ).


- اول دشتی ؛ کنایه از بامدادان و هنگام آغاز کار است ، چنانکه فی المثل کاسبی به مشتری مزاحم خویش گوید: اول دشتی ما را کمتر اذیت کن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
- دشت کسی را کور کردن ؛ اولین بار فروش وی از او نسیه خریدن . (فرهنگ فارسی معین ).
- دشت کسی کور شدن ؛ فروش نکردن یا خریدار نیافتن کسی به اعتقاد نسیه دادن در اول بار. وقتی در فروش اول روز مشتری بخواهد پول ندهد و نسیه برد فروشنده گوید نسیه نمیدهم ، دشتم کور میشود. (فرهنگ عوام ).
ترجمه مقاله