دشتی
لغتنامه دهخدا
دشتی . [ دُ ] (اِ) زالو را گویند و آن کرمی باشد سیاه رنگ ، چون بر عضوی از اعضای آدمی بچسبانندخون از آن بمکد. (برهان ) (از آنندراج ) :
مرو زین خانه ای مجنون که کردی خون ز هجران خون
چو دشتی را فروبردی عجائب نیست خون رفتن .
مرو زین خانه ای مجنون که کردی خون ز هجران خون
چو دشتی را فروبردی عجائب نیست خون رفتن .
مولوی (از آنندراج ).