ترجمه مقاله

دلداری دادن

لغت‌نامه دهخدا

دلداری دادن .[ دِ دَ ] (مص مرکب ) تسلیت گفتن . تسلی دادن . غمگساری کردن . مصیبت زده یا داغدیده یا پریشان خاطری را تسکین بخشیدن . (فرهنگ عوام ). مایه ٔ دلخوشی کسی را با اندرز و نصیحت فراهم کردن و از غم و اندوه او کاستن . کسی را تشویق کردن و بر جرأت او در اقدام به کاری افزودن . (از فرهنگ لغات عامیانه ) : یوسف ... برخاست و همه را در کنار گرفت و دلداری داد و گفت فارغ باشید. (قصص الانبیاء ص 84). برادران او را در کنار گرفتند و هریکی او را دلداری دادند. (قصص الانبیاء ص 61). هر یک را بقدر خویش دلداری دهد. (گلستان سعدی ).
ترجمه مقاله