ترجمه مقاله

دلوک

لغت‌نامه دهخدا

دلوک . [ دُ ] (ع مص ) فروشدن آفتاب یا زردرنگ گردیدن یا برگشتن . (از منتهی الارب ). بگشتن آفتاب بوقت زوال و فروشدن آن . (از المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). گشتن آفتاب وقت زوال . (ترجمان القرآن جرجانی ). گشتن آفتاب وقت زوال و فرورفتن آن . (دهار). برگشتن آفتاب از نصف النهار. (یادداشت مرحوم دهخدا). غروب کردن و زرد شدن آفتاب ، و گویند مایل و زایل گشتن آن است از دل آسمان ، که در این صورت آنرا دالک گویند. (از اقرب الموارد) : أقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل (قرآن 78/17)؛ نماز را برپا دار از زوال آفتاب تا تاریکی شب . || مالیدن روی خود رابا طیب و بوی خوش . (از اقرب الموارد). || ستم کردن در حق کسی . || آسان گرفتن بر بدهکار. (از اقرب الموارد). دلک . رجوع به دلک شود.
ترجمه مقاله