ترجمه مقاله

دلچرکین

لغت‌نامه دهخدا

دلچرکین . [ دِ چ ِ ] (ص مرکب ) در اصطلاح عامه ، دلچرک . کسی که از چیزی اکراه داشته باشد و به علتی آن را نپسندد. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
- از چیزی دلچرکین بودن ؛ آنرا قلباً نپسندیدن . آنرا بشگون بد دانستن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دلچرکین شدن ؛ متنفر شدن از چیزی . بد آمدن شخص از چیزی . (فرهنگ عوام ). از او کراهتی در خود احساس کردن . آنرا بشگون خوب نگرفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). اکراه داشتن از چیزی و نپسندیدن آنرا.
- امثال :
دریا از دهان زدن سگ نجس نمی شود، اما دلچرکین می شود . (از فرهنگ لغات عامیانه ).
ترجمه مقاله