دلیلیلغتنامه دهخدادلیلی . [ دَ ] (حامص ) دلیل بودن . راهبری . رهبری . بلدی . هدایت . بلد راه بودن : طمع چون کردی از گمره دلیلی ؟نروید هرگز از پولاد شمشاد.ناصرخسرو.