دل دژم
لغتنامه دهخدا
دل دژم . [ دِ دُژَ ] (ص مرکب ) دژم دل . غمگین . افسرده دل :
شد از کشتنش پهلوان دل دژم
ز خون دو دیده بسی راند نم .
پدرش آگهی یافت شددل دژم
مکن گفت بر من که پیرم ستم .
شد از کشتنش پهلوان دل دژم
ز خون دو دیده بسی راند نم .
اسدی .
پدرش آگهی یافت شددل دژم
مکن گفت بر من که پیرم ستم .
اسدی .