ترجمه مقاله

دمع

لغت‌نامه دهخدا

دمع. [ دَ ] (ع اِ) اشک چشم از اندوه و یا شادی . ج ، دموع ، اَدْمُع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اشک . سرشک . آب چشم . (یادداشت مؤلف ). آب چشم . ج ، دموع . (مهذب الاسماء). اشک چشم . (غیاث ). اشک . (ترجمان القرآن جرجانی ص 49) :
شنیدم که می گفت و باران دمع
فرومی دویدش به عارض چو شمع.

(بوستان ).


- دمع ایوب ؛ درختی است . (از اقرب الموارد). شجرةالتسبیح . امدریان . دموع ایوب . (یادداشت مؤلف ).
- دمع داود ؛ نام دارویی است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). دانه ٔ گیاهی دارویی است . (از اقرب الموارد).
|| (اصطلاح پزشکی ) به اصطلاح حکما علتی است که آب از چشم بیرون می آید. (آنندراج ) (غیاث ).
ترجمه مقاله