ترجمه مقاله

دمغ شدن

لغت‌نامه دهخدا

دمغ شدن . [ دَ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خجل و شرمسار گشتن . (ناظم الاطباء). || بشکسته شدن . حالتی که دست دهد کسی را که ناگهان به دیدن یا شنیدن از انتظاری مأیوس گردد. از فقدان منتظری بهم برآمدن . بعد از انتظاری شدید جواب یأس شنیدن . پس از چشم داشتی سخت دفعتاً نومید گشتن با امیدواری قلبی ناگهان مأیوس گشتن . بدان سان که در ملامح او اثر یأس ظاهر گردد. دمق شدن . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله