ترجمه مقاله

دمندان

لغت‌نامه دهخدا

دمندان . [ دَ م َ / م ِ ] (اِخ ) نام شهری است از کرمان که در نزدیکی آن کوهی است معدن طلا و نقره و توتیا دارد و در آن غاری است که پیوسته صدای آب به گوش می رسد و در اطراف آن نوشادر متکاثف می گردد. (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا). شهر بزرگ و وسیعی است در کرمان ، بیشتر معادن مس و آهن و طلا و نقره و نوشادر و توتیا در این مکان یافت میشود در کوهی و آن کوهی ، بسیار بلند است و سه فرسنگ ارتفاع دارد و نوشادر بخاری است که مانند دود از یک مغازه واقع در این مکان بیرون آید و به حوالی فرونشیند و بتدریج طبقه ٔ ضخیمی پیدا شود، در این هنگام اهالی شهر واطراف در هر ماه یا دو ماه یک بار آن محصول را برمی دارند و خمس آن را به پادشاه دهند و باقی را به نسبت بین خود قسمت کنند. (از معجم البلدان ) :
اوز کرمان سوی دمندان شد
تا نشادر برد به نیشابور.

کافی ظفر.


ترجمه مقاله