ترجمه مقاله

دم گرفته

لغت‌نامه دهخدا

دم گرفته . [ دَ گ ِ رِت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نفس گرفته . (انجمن آرا) (آنندراج ). || بدبوی و متعفن و گندیده . (ناظم الاطباء). پوستی را گویند که در وقت دباغت کردن بدبوی و گنده و متعفن شده باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). عطن (اصطلاح در پوست پیرایی ). (یادداشت مؤلف ). || تَف گرفته . (ناظم الاطباء) (از برهان ).
ترجمه مقاله