ترجمه مقاله

دم گیر

لغت‌نامه دهخدا

دم گیر. [ دَ ] (نف مرکب ) خفه کننده و خاموش کننده و نفس گیر. (ناظم الاطباء). سنگین و گرم چنانکه نفس فروگیرد: گرمای دم گیر. خبه کننده . گیرنده ٔنفس . دمه گیر. دَوْمَهْکَر. (معرب است ). که خفقان آرد. که سهولت تنفس را مانع باشد. با هوای خفه . (یادداشت مؤلف ) :
چاه دم گیر و بیابان و سموم
تیغ آهخته سوی مرد نوان .

خسروانی .


غتم ؛ گرمای دم گیر سخت . یوم غم ؛ روز تیره و دم گیر از گرما. (صراح اللغة). غام ، مقمم ؛ روز دم گیر و تیره . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله