ترجمه مقاله

دنگل

لغت‌نامه دهخدا

دنگل . [ دَ گ ِ ] (ص ) ابله . (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی ). در قزوین و آذربایجان امروز کلمه ٔ دَنگُل متداول است و آن را به معنی لاابالی و لاقید و بی اعتنا به امور استعمال کنند. (یادداشت مؤلف ). ابله و نادان و احمق . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). ابله و بی اندام . (لغت فرس اسدی ). مردم ابله و نادان و احمق ، و از اینجاست انگل که به معنی مزاحم و سرخر باشد. (لغت محلی شوشتر) :
گر دنگل آمد این پسرت تا کی
بربندیش به آخرهر مهتر.

ابوالعباس (از لغت فرس اسدی ).


محتمل است در این شعر «گر دنگل » مرکب از گر + دنگل نباشد بلکه یک کلمه باشد چنانکه امروزه کرتنکل و کرتنکلا، بمعنی بی اندام و گول متداول است . (یادداشت دهخدا). || بی اندام . (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). || دیوث . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ناشناس . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله