ترجمه مقاله

دنگی

لغت‌نامه دهخدا

دنگی . [ دَ ] (ص نسبی ) دنگ کوب را گویند و او شخصی باشد که برنج را ازپوست جدا کند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از برهان ) (از ناظم الاطباء). رجوع به دنگ کوب شود. || برنج که با دنگ از کاه جدا شود. مقابل ماشینی . || با سر به طرف پایین رفتن هواپیما و مجدد بازگشتن (به وسیله ٔ دسته ٔ فرمان ). (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله