ترجمه مقاله

دهاة

لغت‌نامه دهخدا

دهاة. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ داهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ دهی . (ناظم الاطباء). رجوع به داهی و دهی شود.
- دهاةالرجال ؛ خردمندان . زیرکان مردان : و سالار بوژگان بوالقاسم مردی از کفاة و دهاةالرجال زده و کوفته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 564). مردی بود از دهاةالرجال با فضلی بسیار و شعور و حیله و زرق با وی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499).
ترجمه مقاله