دهان گشادن
لغتنامه دهخدا
دهان گشادن . [ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دهان گشودن . باز کردن دهان . (یادداشت مؤلف ). شحر [ ش َ / ش ِ ] . فغر. (منتهی الارب ). تشاخس . (منتهی الارب ) :
این عجب بلبل که بگشاید دهان
تا خورد او خار را با گلستان .
|| کنایه است از آغاز به تکلم کردن . (یادداشت مؤلف ).
این عجب بلبل که بگشاید دهان
تا خورد او خار را با گلستان .
مولوی .
|| کنایه است از آغاز به تکلم کردن . (یادداشت مؤلف ).