ترجمه مقاله

دهدار

لغت‌نامه دهخدا

دهدار. [ دِ ] (نف مرکب ) به معنی دارنده ٔ ده است یعنی سرکرده ٔ اهل مزارع . (آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء) :
وزین ایستادن به درگاه شاه
وزین خواستن سوی دهدار بار.

ناصرخسرو.


|| بزرگ باغبانان را گویند؛ دهدار کوچک ، باغبان کوچک را گویند و کنایه از تحقیر و بی رتبگی است . (لغت محلی شوشتر). || (اصطلاح سیاسی ) نام کسی است که کارهای یک دهستان را اداره می کند. (لغات فرهنگستان ). در تقسیمات کشوری ، مقامی بالاتر از دهبان (کدخدا) و پایین تر از بخشدار که وظیفه ٔاو اداره ٔ امور دهستان است . (از یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله