دهور
لغتنامه دهخدا
دهور. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ص 49). ج ِ دهر که زمانه است . (غیاث ) (آنندراج ) :
بر کهن کردن همه نوها
ای برادر موکل است دهور.
در ایام ماضی و سوالف دهور صیادی سگی معلم داشت . (سندبادنامه ص 200). رجوع به دهر شود.
بر کهن کردن همه نوها
ای برادر موکل است دهور.
ناصرخسرو.
در ایام ماضی و سوالف دهور صیادی سگی معلم داشت . (سندبادنامه ص 200). رجوع به دهر شود.