ترجمه مقاله

دهون

لغت‌نامه دهخدا

دهون . [ دَ ] (اِ) حفظ باشد و آن را ازبر و زبر نیز گویند. (جهانگیری ) (از آنندراج ) (از برهان ). حفظ و یاد. (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ).
- از دهون خواندن ؛ از بر خواندن . (ناظم الاطباء) :
آنکه مدح شاه خواند از دهون
از دهانش بوی مشک آید برون .

عبدالقادر نائینی (از جهانگیری ).


|| همان دهان است ، چه الف و واو در فارسی تبدیل می یابند. (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). || خاطرنشان . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله