ترجمه مقاله

دوالی

لغت‌نامه دهخدا

دوالی . [ دَ ] (اِخ ) نام مردی است که والی بخارا بود و سکندر نوشابه حاکم بردع را به حباله ٔ او درآورد و ملک بردع بدو داد. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) :
دوالی سپهدار ابخاز بوم
چو دانست کآمد شهنشاه روم .

نظامی .


دوالی کمر بر وفا کرد چست
دل روشن از کینه ٔ شاه شست .

نظامی .


دوالی که سالار ابخاز بود
به نیروشه گردن افراز بود.

نظامی .


دوالی بنام آن سوار دلیر
برآرد دوال از تن تند شیر.

نظامی .


ترجمه مقاله