ترجمه مقاله

دودناک

لغت‌نامه دهخدا

دودناک . (ص مرکب )پردود. دودی . (التفهیم ). دودآلود. متدخن . آلوده . دودآگین . که رنگ و بوی دود گرفته باشد. کنایه از تیره و آلوده و کدر. که به سیاهی زند. (یادداشت مؤلف ).
- خنبره ٔ دودناک ؛ گنبد دودناک . کنایه است از آسمان کبود و تیره :
دامن از این خنبره ٔ دودناک
پاک بشوییدبه هفت آسمان .

نظامی .


- گنبد دودناک ؛ کنایه است از آسمان :
دماغی کزآسودگی گشت پاک
بچربد بر این گنبد دودناک .

نظامی .


|| آمیخته به دود و بخارحاصل از ترکیبات شیمیایی در دستگاه گوارش یا حاصل از احتراق در دستگاه تنفس . حالت زفیر که اکسیژن را درنتیجه ٔ احتراق از دست داده است : می باید که بخار دودناک از وی جدا شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اگر آروغی دودناک برآید [ از شیر ] چند روزی دست بدارند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و حاجت اندر آوردن هوای تازه است [ به شش ] و بیرون کردن هوای دودناک . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اگر چه حاجت به هوای تازه اندر آوردن [ به ریه ] فزون از بیرون کردن هوای دودناک باشد نفس متواتر شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). می باید که بخار دودناک از وی جدا شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله