دورخیز کردنلغتنامه دهخدادورخیز کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را گرد کرده عازم جستن و پریدن کردن از جایی . دویدن از دور برای پریدن و جستن از نهری یا کنده ٔ عریض . عقب رفتن و سپس دویدن برای جستن از گودال و مغاک و مانند آن . (یادداشت مؤلف ).