ترجمه مقاله

دورفرود

لغت‌نامه دهخدا

دورفرود. [ ف ُ ] (ص مرکب ) دورفرو. هرچیز بسیار عمیق و ژرف . (ناظم الاطباء). گود. (دهار). ژرف . باگودی . عمیق . بعیدالقعر. قعیر. دورتک . دورته . قصعة: قعیرة؛ کاسه ٔ دورفرود. (یادداشت مؤلف ). رسوب ؛ شمشیر که زخمگاه آن دورفرود شود. (دهار). رجوع به دورفرو و دورتک شود.
ترجمه مقاله