ترجمه مقاله

دور راندن

لغت‌نامه دهخدا

دور راندن . [ دَ ] (مص مرکب ) به دور بردن . به دور نقل دادن . به مسافت دور بردن . تا مسافت دور دواندن و روان ساختن : شحن ؛ دور راندن شکار وصید نکردن آن . تلغب ؛ دور راندن و دراز ماندن . (منتهی الارب ). || بفاصله ٔ دور رفتن با مرکبی .
ترجمه مقاله