ترجمه مقاله

دوستکار

لغت‌نامه دهخدا

دوستکار. (ص مرکب ) دوستدار. دوستار. دوست دارنده . رفیق شفیق . خواستار و خواهان : اسماعیل گفت : یا پدر دوستکاران خدا را با خواب چه کار است که شب بخوابند. (قصص الانبیاء ص 51). رجوع به دوستدار شود.
- دوستکار کسی کردن ؛ طرفدار وی ساختن . خواهان اوگردانیدن : ولیکن مردان و زنان را جمع کنند و دوستکار تو کنند. (قصص الانبیاء ص 76).
ترجمه مقاله