ترجمه مقاله

دوشک

لغت‌نامه دهخدا

دوشک . [ دُ ش َ ] (ترکی ، اِ) توشک . بستر خواب و لحاف . (ناظم الاطباء). بستر و توشک . (آنندراج ). شادگونه . نهالی . (یادداشت مؤلف ). نهالی که برآن خوابند. (لغت محلی شوشتر). رجوع به توشک شود. || گلیم و بساط. (ناظم الاطباء). قالین . (آنندراج ). فراش که برآن نشینند و آن کلمه ٔ فارسی است .(از اقرب الموارد). || نمد را نیز گفته اند. (لغت محلی شوشتر). || بره . (ناظم الاطباء). || بزغاله . || گربه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اما در این معنی صورتی از تشک است و آن هم مصحف پشک (پوشک ) است . رجوع به پوشک شود.
ترجمه مقاله