دوی
لغتنامه دهخدا
دوی . [ دُ ] (حامص ) دو بودن . دوتا بودن . اثنینیت . دوگانگی . مقابل یگانگی و یکتایی . (یادداشت مؤلف ) :
نباید از تو بخیلی چو از رسول دروغ
دروغ بر تو نگنجد چو بر خدای دوی .
دو یا راست باشند یا بیش و کم
دوی هر دو رابازدارد ز هم .
و هرچه جز او چگونگی دارد چون قیاس این همه نشان دوی است . (منتخب قابوسنامه ص 12).
چون گمانت آمد که گشته ست او یگانه مر ترا
آنگهی بایدت ترسیدن که پیش آرد دوی .
هر دوی اول از یکی شد راست
هم یکی ماندچون دوی برخاست .
یکی کز دوی حضرتش هست پاک
نه از آب و آتش نه از باد و خاک .
یعنی چو من و توی نداریم
به گر رقم دوی نداریم .
که مشکوی شه و از شه نور باد
دوی از میان شما دور باد.
چو مطلع شد که صفات من در صفات او برسید... یکتایی پدید آمد و دو برخاست . (تذکرةالاولیاءعطار).
به دل و جان و دیده می کوشم
تا که برخیزد از میانه دوی .
دو عالم چیست تا در چشم ایشان قیمتی دارد
دوی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان .
|| دو بدو. دوتا دوتا. (ناظم الاطباء). || جدایی . (ناظم الاطباء). || ریا. (ناظم الاطباء).
نباید از تو بخیلی چو از رسول دروغ
دروغ بر تو نگنجد چو بر خدای دوی .
منوچهری .
دو یا راست باشند یا بیش و کم
دوی هر دو رابازدارد ز هم .
اسدی .
و هرچه جز او چگونگی دارد چون قیاس این همه نشان دوی است . (منتخب قابوسنامه ص 12).
چون گمانت آمد که گشته ست او یگانه مر ترا
آنگهی بایدت ترسیدن که پیش آرد دوی .
ناصرخسرو.
هر دوی اول از یکی شد راست
هم یکی ماندچون دوی برخاست .
نظامی .
یکی کز دوی حضرتش هست پاک
نه از آب و آتش نه از باد و خاک .
نظامی .
یعنی چو من و توی نداریم
به گر رقم دوی نداریم .
نظامی .
که مشکوی شه و از شه نور باد
دوی از میان شما دور باد.
نظامی .
چو مطلع شد که صفات من در صفات او برسید... یکتایی پدید آمد و دو برخاست . (تذکرةالاولیاءعطار).
به دل و جان و دیده می کوشم
تا که برخیزد از میانه دوی .
؟ (از المعجم ).
دو عالم چیست تا در چشم ایشان قیمتی دارد
دوی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان .
سعدی .
|| دو بدو. دوتا دوتا. (ناظم الاطباء). || جدایی . (ناظم الاطباء). || ریا. (ناظم الاطباء).