ترجمه مقاله

دژک

لغت‌نامه دهخدا

دژک . [ دُ ژَ ] (اِ مصغر) مصغر دژ. غده ٔ کوچک . || آبله که به سبب کار کردن و راه رفتن بر دست و پا بهم رسد. (برهان ). تاول . || گرهی که در وقت تابیدن ریسمان و یا ابریشم و امثال آن بر آن افتد. (برهان ). گرهی که به ریسمان از بافتن افتد. (انجمن آرا) (آنندراج ). گره : عقده ؛ دژک نی . گره آن . دژک ساق ؛ قوزک آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله