ترجمه مقاله

دیباروی

لغت‌نامه دهخدا

دیباروی . (ص مرکب ) نیک منظر و خوبروی . (ناظم الاطباء). دیبارخ . دیباچهره :
همی بروی تو ماند بهار دیباروی
همی سلامت روی تو و بقای بهار.

فرخی .


پرنیان خویی و دیباروی و از بخت منست
مارت از دیبا و خار از پرنیان انگیخته .

خاقانی .


کردمش صید خویش موی بموی
گه به دیبا و گه بدیبا روی .

نظامی .


|| (اِ) از اسمای محبوب است . (آنندراج ).
ترجمه مقاله