ترجمه مقاله

دیباه

لغت‌نامه دهخدا

دیباه . (اِ) دیبه . دیبا. دیباج . نوعی از قماش گرانمایه است . (برهان ). مزیدعلیه دیبا. (غیاث ). همان دیبا و آن جامه ای است ابریشمین که آن را دیبا نیز گویند و تعریبش دیباج است . (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از قماش گرانبها و زردار. قماش از حریر الوان . (ناظم الاطباء) :
تابه دیماه شود کوه برنگ مصحف
تا بنوروز شود دشت برنگ دیباه .

فرخی .


ای سیاوخش بدیدار، به روم از پی فال
صورت روی تو بافند همی بر دیباه .

فرخی .


کنون چنان شدم از برکت سخاش که من
بناز پوشم توزی و صدره ٔ دیباه .

فرخی .


چرا دو چشم تو دیبای لعل پوش شده ست
اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه .

مسعودسعد.


از کرم پدید آید بی آگهی کرم
چندین قصب و اطلس و خر و بز و دیباه .

سوزنی .


و رجوع به دیبا و دیباج شود.
ترجمه مقاله