ترجمه مقاله

دیدبان

لغت‌نامه دهخدا

دیدبان . [ دَ دَ ](معرب ، اِ) در اصل دیذه بان و معرب شده است . (از تاج العروس ). دیدب ، نگاهبان که معرب است . (از منتهی الارب ). رقیب . (اقرب الموارد). ج ، دیادبة. (یادداشت مؤلف ). || طلیعه (فارسی و معرب ): دیدبان المراکب ، راهنمای آن . (از اقرب الموارد). طلایه . دیدبان ودیذبان به معنی طلایه ٔ فارسی معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 141). در اصل دیذه بان بود و چون معرب گردید ذال بدال تبدیل شد و حرکت آن تغییر یافت . (از تاج العروس ). ادی شیر گوید که مرکب از «دید» بمعنی نگاه و «بان » بمعنی صاحب است . (الالفاظ الفارسیة المعربة).
ترجمه مقاله