ترجمه مقاله

دیرپای

لغت‌نامه دهخدا

دیرپای . (نف مرکب ) دیرپا. که دیر پاید. که بسیار پاید. بادوام . که عمری طویل دارد. که بسیار ماند زماناً. که زود از میان نشود. که بسی برجای ماند. (یادداشت مؤلف ) :
کند کم درین رسته ٔ دیرپای
نکوهنده لاف فروشنده رای .

زینتی .


از عدل دیر پای بود ملک بر ملوک
عدل تو بر تودارد ملک تو دیرپای .

سوزنی .


آنکه بخمول راضی گردد اگر چه چون برگ انار دیر پاید نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. (کلیله و دمنه ).
کیست در این دایره ٔ دیرپای
کو لمن الملک زند جز خدای .

نظامی .


شنیدم که آن جنبش دیرپای
هنوز اندر آن تخت مانده بجای .

نظامی .


کوه به آهستگی آمد بجای
از سر آنست چنین دیرپای .

نظامی .


درخت از پی آن بود دیرپای
که پاش از سکونت نجنبد ز جای .

امیرخسرو.


ترجمه مقاله