ترجمه مقاله

دیر و زود

لغت‌نامه دهخدا

دیر و زود. [ رُ ] (ق مرکب )در زمان نزدیک یا دور. سرانجام . عاقبت :
گفتی که دیر و زودبحالت نظر کنم
آری کنی چو بر سر خاکم گذر کنی .

سعدی .


دیر و زود این شخص و شکل نازنین
خاک خواهد گشتن و خاکش غبار.

سعدی .


گر ترا کامی برآید دیر و زود از وصل ما
بعد از آن نامت به رسوایی در آید ننگ نیست .

سعدی .


بالای خاک هیچ عمارت نکرده اند
کزوی به دیر و زود نباشد تحولی .

سعدی .


ترجمه مقاله