دیوارگر
لغتنامه دهخدا
دیوارگر. [ دی گ َ ] (ص مرکب ) بنای گلکار. (جهانگیری ). دیوارساز و گلکار و بنا. (برهان ). کسی که دیوار میسازد. گلکار و بنا. (ناظم الاطباء)(آنندراج ). پاخیزه زن . آخیزه گر. چینه کش :
نه سیم است با من نه زر و گهر
نه خشت و نه آب و نه دیوارگر.
ز دیوارگر هم ز آهنگران
هر آنکس که استاد بود اندر آن .
نه سیم است با من نه زر و گهر
نه خشت و نه آب و نه دیوارگر.
فردوسی .
ز دیوارگر هم ز آهنگران
هر آنکس که استاد بود اندر آن .
فردوسی .